گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 45
رتبۀ قبولی






رضا امیرخانی هیچ کس پیرمرد را درست نمیشناخت هنوز هم او را درست نمیشناسند. هرروز صبح با همان قیافۀ منظم بیرون
میزد. موهاي جوگندمی، ریش بلند و مرتب مشکی، کت بلند، که بیشتر به سرداري میزد و آن تسبیح سفید. تسبیح آقا خیلی
کوچک بود . انگار قالب دستش بود . قالب آن انگشتان بلند و ظریف. آنرا که به دور انگشتانش میانداخت . اگر کمی
صفحه 62 از 75
انگشتانش را باز میکرد تسبیح کیپ دستش می شد. وقتی با کسی حرف میزد، تسبیح را دور انگشتهایش میانداخت. حرفش
که تمام میشد دوباره تسبیح را از دانۀ اول میگرفت و شروع میکرد به شمردن و تسبیح انداختن. نمیدانیم چه چیزي را میشمرد
و یا چه ذکري را میگفت، اما معلوم بود که با تسبیح فقط نمیشمرد، وگرنه وقتی حرف میزد، شمارهاش را نگه میداشت. خانۀ
آقا ته کوچۀ وزیر نظام بود. درست نمیدانستیم در کدام خانه زندگی میکند. صبحها او را میدیدیم که از کوچه بیرون میآمد،
آرام قدم میزد و تسبیح میانداخت. سرش پایین بود. اگرچه همه، کوچک و بزرگ به آقا سلام میکردند اما او با کسی سلام و
علیک نداشت. همه وقت آمدن و رفتنش را میدانستند. چند دقیقه بعداز اینکه آفتاب میزد از خانه بیرون میآمد. آقا رضاي بقال
از پنجرة کوچک بقالی سرك میکشید تا ببیند آفتاب زده یا نه. تابستانها قبل از توزیع شیر کوپنی و زمستانها بعداز توزیع. بعد به
بهانهاي مثل جاروزدن و آبپاشی از مغازه بیرون میآمد و زیر چشمی به سرکوچۀ وزیر نظام نگاه میکرد. آقا که از کوچه بیرون
میآمد، آقا رضا دست به سینه میایستاد تا آقا بیاید و به او سلام کند. خودش سالها بعد میگفت روزهایی که به آقا سلام
قدم میزدند. بسته به اینکه بهار باشد یا « خیام » نمیکرده، برکت از کارش میرفته است. بعد، آقا توي پیادهرو به سمت خیابان
پاییز و آفتاب چه ساعتی بیرون زده باشد، آقا را در جایی در خیابان میدیدي. همراه او میآمدیم سینه به سینۀ آقا. همیشه از همین
راه میآمد. ما هم براي اینکه آقا را ببینیم راهمان را عوض نمیکردیم. اصل قضیه هم از همینجا شروع شد. قبلًا دیده بودیم که
همۀ کسبه و اهل محل به آقا سلام میکنند اما نمیدانستیم او کیست. بعداً فهمیدیم که اهل محل هم نمیدانند. کمکم
کنجکاويمان بیشتر شد و تصمیم گرفتیم یک روز به آقا سلام کنیم. یکی گفت بهتر است آقا را تعقیب کنیم و ببینیم کجا میرود.
اما به خاطر اینکه سال چهارمی بودیم و کنکور داشتیم، فرصت نبود که دنبال آقا راه بیفتیم. ما معمولًا سه تا بودیم که با هم به
دبیرستان میرفتیم. من و کوروش و علی. آقا را هر روز صبح در پیادهرو میدیدیم. مجبور بودیم راه بدهیم تا آقا بروند. آقا همیشه
میایستادند تا ما راه بدهیم. یادم میآید یک صبح سرد پاییز بود که آقا را دیدیم، سلام کردیم. سلام حاج آقا. سلام. گمان
حاجی آقا را از ته حنجره گفت. هیچ حرفی براي « حاء » . نمیکنم من حاجی باشم. مانده بودیم. چه بگوییم. لهجهاش عربی بود
گفتن نداشتیم. از همان جواب اولش معلوم بود که حوصلۀ حرف زدن ندارد. امّا به ما نگاه کرد و سه انگشت دستش را باز کرد.
ثلاثه ... همیشه سه تا بودید. کجاست ثالث؟ ما به تته پته افتادیم. کوروش را از کجا میشناخت؟ به هر حال جوابی دادیم و به
دبیرستان رفتیم. تا مدرسه هیچ کس با دیگري حرف نزد. فردا وقتی به کوروش جریان را گفتیم از تعجب خشکش زده بود. من
اصلًا همچی کسی را نمیشناسم. چرا میشناسیش، فکر کنی یادت میآد. آره، فکر میکنم عرب باشه. خیلی هم غلیظ حرف
میزنه. کت بلند میپوشه. موهاي جوگندمی داره. تسبیح سفید. کوروش گفت: حتماً دیده که من هم دیدمش. با خود شماها
دیدمش. صبحها که میرفتیم مدرسه. امّا بیشتر از این نمیشناسمش. من هم مثل شماها... پس از کجا میدانست؟ من چه
میدانم؟ از آن به بعد هر روز سعی میکردیم به آقا سلام کنیم. سه تایی با هم سلام میکردیم. آقا چون سرش پایین بود ما را
گفتن عجیب و غریبش با ما حال و « حا » نمیدید، وگرنه شاید اول او سلام میکرد. بعد، منتظر میماندیم با آن لهجۀ غلیظ و آن
احول کند. کوروش رفته بود و از آقا رضاي بقال در مورد آقا پرسوجو کرده بود. یعنی خود من از کوروش خواسته بودم تا از آقا
رضا بپرسد. آقا رضا میگفت: آقا، هر روز صبح، تابستان و زمستان هم نداره، بعداز زدن آفتاب از خانه بیرون میزنه... . این را
که همه میدانیم، چیز جدید چی گفت؟ صبر کن تا بگم. وقتی میپري وسط حرفم، من چه جوري بگم؟ حالا شما ببخشین آقا
کوروش، دیگه چی گفت؟ گفت: آقا، خانهاش ته کوچۀ وزیر نظامه. اي بابا، تو هم مثل اینکه نمیخواي چیزي بگی... گفت:
آقا خانهاش ته کوچۀ وزیرنظامه، یک خانۀ کوچولو داره. بعد من پرسیدم که آقا عربه؟ نباید اهل این محل باشه، آقا رضا گفت که
مییاد. یعنی: « عودت » نه، اهل این محل نیست. بعداز جنگ اومده، از معاندین عراقی یه، معانده. بیسواد! معاند نه، معاود. از
بازگشته، رانده شده. من چه میدونم، آقا رضاي بقال این جوري گفت... آقا رضا بگه، آقا رضا که ادبیات برایش ضریب چهار
صفحه 63 از 75
نداره. حالا که نمیخواین بقیهاش را بگم، خب نمیگم. حالا شما دوباره ببخشین آقا کوروش، اصلًا همان معاند، هر چی شما
بگین، دیگه چی گفت؟ دیگه چیزي نگفت من پرسیدم که آقا چی کارهاس؟ آقا رضا گفت: نمیدونم. همین! یعنی نمیدونست
آقا چی کارهاس؟ نه، نمیدونست. همه دوست داشتیم بدانیم آقا چه کارهاست، در ایران آشنا دارد یا نه، ولی هیچ راهی نداشتیم تا
اینها را بفهمیم. با این همه هرروز صبح آقا را میدیدیم. بچهها میگفتند از خود آقا بپرسیم اما راستش خجالت میکشیدیم. با
اینکه گرفتار کنکور بودیم، امّا بالاخره علی یک روز سر خود رفت و آقا را تعقیب کرد. یک روز صبح بود که ما مثل همیشه به
مدرسه میرفتیم. آقا را از دور دیدیم. هنوز به ما نرسیده بود که یکهو یک ماشین شیک زد روي ترمز. چند متري دنده عقب رفت
و نزدیک آقا ایستاد. آقا هم به ماشین نگاه کرد. دو نفر جوان با لباسهاي مرتب و ریشهاي بلند از ماشین پایین آمدند و به طرف
آقا دویدند. اوّلش کمی ترسیدیم ما هم شروع کردیم به دویدن. امّا آقا دو دستش را باز کرد تا جوانها را در آغوش بگیرد.
جوانها آقا را در آغوش نگرفتند. بلکه دست آقا را گرفتند و بوسیدند. ما جا خورده بودیم حالا برایمان مهمتر شده بود که بدانیم
آقا چه کارهاند. جوانها به عربی با آقا حرف میزدند. چیزي مثل التماس دعا میگفتند. یکی از آنها بلند گریه میکرد و اشک
روي صورتش راه افتاده بود. آقا یک دفترچۀ یادداشت از جیبش درآورد، انگار اسم یکی از آنها را داخل دفترچه نوشت. دفترچه
را با دقّت بست، آن را بوسید و داخل جیبش گذاشت. ما مبهوت آقا را نگاه میکردیم که یک دفعه آقا متوجه ما شد به آن
جوانها به عربی چیزي گفت. بعد به ما گفت: به اینها گفتم که شما رفقاي من هستید. ما هر روز میبینیم همدیگر را. ما هم سر
تکان دادیم. جوانها ناباورانه به ما نگاه میکردند. بعد با تعجب و شاید هم بیمیلی با هر سه تاي ما دست دادند. آن وقت آقا به ما
گفت: شما بروید، دیر میشود مدرسهتان. ما هم خداحافظی کردیم و با تعجب از آقا دور شدیم. هرچند وقت یک بار برمیگشتیم
و آقا را میدیدیم که با چه اشتیاقی براي جوانها حرف میزد. آقا باید خیلی مهم باشه. دیدي چه طور دستش را بوسیدن؟
جوانها هم عرب بودن. دیدي مثل خود آقا حرف میزدن. آقا اسم یکی از آنها را نوشت. نه، اسم نبود. توي قرآن که چیزي
نمینویسن. قرآن؟! بله، مگه ندیدین چه جوري آن را بوسید... نه من نزدیک بودم. یک دفترچۀ معمولی بود. توي آن شماره
زده بود جلوي آخرین شماره اسم یکی از آنها را نوشت، قرآن نبود که. احتمالاً اونها هم از معاندها بودن. کیِ تو چیز یاد
میگیري؟ معاود... باشه معاود. معاود بودن. آره، ولی معلوم نبود از آقا چی میخواستن. یک چیز مثل التماس دعا میگفتن.
نه بابا، مثل اینکه آقا براي انجام کاري به آنها قول داد، دعا را که براي انجام دادننش قول نمیدن. از کجا معلوم؟ شاید همه
همان دعا بوده... نمیدونم. من عقلم نمیرسه. علی تو یک چیزي بگو. چرا آنقدر ساکتی؟ علی فقط گوش میداد، چیزي
نمیگفت. همانطور که میرفتیم. هرچند قدم برمیگشت و آقا را که اندازة یک بند انگشت کوچک شده بود، نگاه میکرد. با
سؤال کوروش به خود آمد و گفت: من هم نمیدونم. عقلم به جایی نمیرسه. بچهها من امروز مدرسه نمییام. به جاي من حاضر
بزنین. هنوز حرفش تمام نشده بود که برگشت و دوید. تقریباً حدس میزدیم کجا میرود. علی رفته بود دنبال آقا! بعدها علی
براي ما تعریف کرد که چهطور آقا را تعقیب کرده است. میگفت دو جوان بعداز اینکه از آقا قول گرفتند که برایشان دعا کند،
دوباره دست آقا را بوسیدند. اونها میخواستند با آقا همراه شوند و پیاده با او بروند، ولی او به آنها اجازة همراهی نداد. آقا با همان
قدمهاي مصمم به راه افتاد. انگار جایی قرار ملاقات داشت. با هر قدم که برمیداشت، یک دانۀ تسبیح را جابهجا میکرد. سرش را
پایین انداخته بود. آن قدر پیاده راه رفت که علی خسته شد. امّا به هر سختیاي که بوده، علی به دنبالش میرود. حدود سه ربع
ساعت که راه میروند، از شهر خارج میشوند. آقا فقط یک بار میایستد و به میلهاي کورهپزخانههاي حسینآباد نگاه میکند.
همانهایی که یک هفته بعد از این قضیه شهرداري خرابشان کرد. نیم ساعت هم خارج از شهر میروند تا میرسند به قبرستان
بهشت زهرا. بعد آقا بیرون بهشت زهرا براي اهل قبور فاتحه میخواند، از جیبش کتابچهاي در میآورد و آنرا هم آرام میخواند.
علی میگفت: این کارش حدود یک ساعت طول کشید. بعد آقا میرود طرف قطعۀ شهدا. در قبرستان تسبیح نمیانداخته است.
صفحه 64 از 75
آنجا هم نیم ساعتی معطل میکند. در قطعۀ شهدا، دو ردیف را رد میکند و علی میگفت که یک دفعه دیدم آقا غیب شد. آقا
غیب شد؟! یعنی چه؟ تو گمش کردي. خیالاتی شدي. مگه میشه؟ صبر کنین. براتون میگم. من یکهو دیدم آقا گم شدن.
براي همین دویدم رفتم طرف جایی که آقا را براي آخرین بار دیده بودم. همینطور که داشتم توي اون ردیف دنبال آقا میگشتم،
دیدم یک چالۀ قبر هست که توش خالیه. نزدیکتر که شدم، موهاي تنم سیخ شد. قلبم تندتند میزد. نمیتونستم چیزي بگم. دیدم
آقا کف قبر دراز کشیدن. دست خودم نبود، از ترس جیغ زدم. کوروش با لودگی گفت: برو بابا. حتماً آقا قبرکنه. کوروش
خودش هم فهمید چه شوخی بیمزهاي کرده است. هیچ کس نخندید. اگر علی اینها را نگفته بود محال بود که باور کنیم. امّا علی
از همۀ ما راستگوتر بود. کسی تا به حال از او دروغ نشنیده بود. همه ساکت به علی نگاه میکردیم. او با آن قیافۀ معصومش سرش
را پایین انداخته و ایستاده بود، گاه گاهی سرش را به طرف آسمان میبرد. شاید براي اینکه جلوي گریهاش را بگیرد. علی، تو که
جیغ زدي، آقا تو را ندید؟ سرش را به سمت پایین تکان داد، یعنی بله. آقا با تو حرف هم زد؟ آره، حرف زدن... چی گفت؟
علی سرش را برگرداند. مثل ابربهاري گریه میکرد. به ما چیزي نگفت انگار نمیتوانست بگوید. دستش را روي دیوار گذاشته بود
و گریه میکرد. هرچند دقیقه یکبار برمیگشت و با یک نگاه عاقل اندر سفیه ما دو نفر را نگاه میکرد. شاید آقا آخوند باشه.
خب باشه کوروش، مهم اینه که توي قبر چه کار میکرده، تازه اگر آخوند بود، عبا عمامهاش کو؟ معلوم نیست به علی چی گفته.
هیچ وقت نتوانستیم از علی در مورد حرفهاي آقا چیزي بپرسیم. علی رفتارش عوض شده بود. کوروش که از من بیحوصلهتر بود
گاهی به علی متلک میانداخت. مثلًا رفته مسئله را حل کنه. مسئلۀ آقا را حل کنه. اون را تعقیب کنه و بفهمه چه کارهس. علی
آقا، تو فقط صورت مسئله را پیچیدهتر کردي. همین و بس. علی جواب نمیداد. از فرداي آن روز دیگر آقا را ندیدیم. ما هر روز
صبح همان ساعت همیشگی به سمت مدرسه میرفتیم. همه از ته دل میخواستیم آقا را ببینیم، امّا به هم چیزي نمیگفتیم. روز اول
کوروش گفت: امروز آقا نیومد. معلوم نیست چرا. هیچ کدام از ما به او جوابی ندادیم. سرهايمان را پایین انداخته بودیم و به
سمت مدرسه میرفتیم. روز بعد کوروش گفت: امروز هم آقا نیومد، مثل دیروز. معلوم نیست چرا؟ نکنه خدا نکرده مریض شده
باشن؟ هیچ کدام از ما به او جوابی ندادیم. مطمئن بودیم آقا مریض نشده است. خودش هم مطئمن بود. سرهايمان را پایین انداخته
بودیم و به سمت مدرسه میرفتیم. یک هفته که گذشت کوروش گفت: ببینید بچهها؟ یک چیزي میخوام به شماها بگم. فقط به
کسی نگین... من هفتۀ پیش یک گناه کردم. یعنی کاري هم نکردم، با نامحرم حرف زدم، یعنی تقصیر خودش بود، اون شروع
کرد... اون تلفن زده بود، من فقط جوابش را دادم، یعنی نمیشد جوابش را نداد... بعد ساکت شد. گفتم: خب که چی؟ ... به ما
چه؟ آخه میدونین، از همون روز دیگه آقا نیومد... از همان اول میدانستم که کوروش چه میخواهد بگوید نمیدانم چرا ناگهان
تصمیم گرفتم با او مخالفت کنم. چه ربطی داره؟ چرا نامربوط حرف میزنی. این حرفها امل بازیه. خرافاته. بدبخت! تو تا چند
وقت دیگه میخواي بري دانشگاه... چقدر پرتی از زندگی. علی حرف نمیزد از همان اول هم کم حرف بود. بعد از دیدن آقا، در
قبرستان، مثل لالها شده بود. مرا ساکت کرد و به کوروش گفت: من نمیدونم. شاید هم بیربط نگی. امّا آقا به خاطر یک چیز
دیگه هست که نمییان. به خاطر چی؟ علی انگار دوباره لال شد. جواب ما را نداد. یک ماه گذشت. ماه بهمن بود. هوا حسابی
سرد شده بود. وقتی به مدرسه میرفتیم. از زور سرما دستها را در جیب مخفی میکردیم براي اینکه چانههامان در سرما یخ نکنند.
آنها را زیر یقههاي بلندمان پنهان میکردیم. سعی میکردیم تمام گرماي نفسمان به داخل کاپشن برود و موقع بیرون آمدن
چانهمان را گرم کند. براي اینکار مجبور بودیم سرمان را پایین بیندازیم. شاید به همین دلیل بود که آن روز آقا را ندیدیم. شاید
هم براي اینکه دیگر در فکر آقا نبودیم و منتظرش نبودیم. سلام علیکم و رحمۀالله. اِ ! سلام حاج آقا. سلام آقا. همه از تعجب
خشکمان زده بود. نمیفهمیدیم چرا اینقدر از دیدن آقا خوشحال شدهایم. ما که نمیتوانستیم حرف بزنیم. خود آقا در حالیکه
لبخند میزد. گفت: مدت زیادي است که ندیدم شما را... کجا بودید در این مدت؟ ما ... ما کجا بودیم؟ ... حاج آقا شما
صفحه 65 از 75
نبودین... شما عُلما که میدانید، این همان ضربالمثل خود شماست... زودتر دست پیش ... دست پیش. دست پیش را گرفتین
که پس نیفتین. هان، احسنت، صحیح. سه تایی خندیدیم. خود آقا هم تسبیحشان را دور دستشان محکم کردند و خندیدند، کم
کم زبانمان باز شد. کوروش گفت: حاج آقا، شما گویا از این محل تشریف بردین. دیگه شما را زیارت نمیکنیم. بله، رفتم از
اینجا. اما جمعهها من میرم نماز. نماز جمعه، فکر میکردم شما... ثلاثه، شما سه تا را، آنجا ببینم. آخه آقا، میدونین ما
نمیتوانیم بیاییم، یعنی باید درس بخونیم، کنکور داریم. کنکور یعنی چی؟ آقا یعنی یک امتحان سخت، بین همه هست. همۀ
سال آخريها. باید رتبهمون خوب بشه تا قبول بشیم. باید زحمت کشید، سخته، خیلی باید زحمت کشید تا رتبه خوب بشه، خیلی
سخته، از همه چیز امتحان میگیرن. باید توي همۀ چیزها آدم قوي باشه تا رتبهاش خوب بشه. اگر رتبهمون خوب نشه قبول نمیشیم
آقا. آقا به دقّت به حرفهاي کوروش گوش میکرد. حتّی آنها را زیر لب تکرار میکرد. یعنی یک امتحان سخت. بین همه
هست. همۀ سال آخريها. باید رتبهمون خوب بشه تا قبول بشیم. باید زحمت کشید. سخته... خیلی باید زحمت کشید تا رتبه خوب
بشه... خیلی سخته ... از همه چیز امتحان میگیرن... باید توي همه چیزها آدم قوي باشه تا رتبهاش خوب بشه... اگر رتبهمون خوب
نشه قبول نمیشیم، آقا... آقا... یا سیدي... اگر رتبهمون خوب نشه قبول نمیشیم... بعد آقا یک دفعه زد زیر گریه. علی هم انگار با
سیم به آقا وصل شده باشد، شروع کرد به گریه کردن. آقا همینجور پشت سر هم میگفت: باید رتبهمون خوب شه. ما آبرو
داریم... اگر رتبه بد بشه آبرو میره... سخته... همۀ سال آخريها هستن... بغضش را نیمهکاره خورد. به تک تک ما نگاه کرد.
انگار میخواست رازي را به ما بگوید. بعد گفت: ثلاث مائۀ و ثلاثۀ عشر... به فارسی میشود؟ البته همۀ ما در عربی اعداد را
خوانده بودیم. امّا علی زودتر از ما دوتا گفت: سیصد و سیزده. سیصد و سیزده آقا. بله، احسنت. سیصد و سیزده، سیصدو سیزده
صحیح است. ببینید رفقا، آدم باید رتبهاش کمتر از سیصد و سیزده شود، وگرنه آبرویش میرود. بین کلّ سال آخريها، سخته. ولی
باید زحمت کشید... باید زحمت کشید... خیلیها دارند زحمت میکشند... به این سادگیها نیست... بغض کرده بود و فریاد
میکشید. لحنش به دعوا میزد. آدم بمیرد بهتر است از اینکه رتبهاش بد شود... اگر قرار است رتبه بدتر از ثلاث مائه ... بدتر از
سیصد و سیزده شود. بهتر است آدم بمیرد، خفت داره... آقا از حال رفت. من و علی دویدیم و زیر بغلش را گرفتیم. یکی از کسبه
که ماجرا را دیده بود براي آقا آب قند آورد. توي آن سرما عرق کرده بود. دستهاي آقا بدجور میلرزید. وقتی یک دفعه
انگشتانش را باز کرد، تسبیح سفیدش پاره شد. کوروش خم شده بود و دانههاي تسبیح را جمع میکرد. بعد دانهها را در جیب آقا
ریخت. میگفت همان دفترچه در جیب آقا بوده است. چند دقیقۀ بعد آقا حالش جا آمد و از جا بلند شد. انگار که هیچ اتفاقی
نیفتاده، تک تک ما را در آغوش گرفت، البته علی را بوسید، بعد هم فی أمان الله گفت و رفت. علی یک بند گریه میکرد. ما هم
دوست داشتیم گریه کنیم، اما نمیدانیم چرا خجالت میکشیدیم. از این کارهاي آقا بهتمان زده بود. چرا سیصدو سیزده؟ چرا
سیصدو سیزده؟ نمیدونم... من نمیفهمم. پزشکی دانشگاه تهران با سیصد و پنجا نفر پر میشه. آره، ما هم همیشه براي سیصد و
پنجاه زور میزدیم... امّا چرا سیصد و سیزده؟ من فهمیدم. فهمیدم چرا. اي والله، ببینین خنگها! آقا سهمیهها را، یعنی حتماً
سهمیهها را کم کرده، ما که هیچ کدام سهمیه نیستیم؟ نه، ولی کوروش، تو از کجا تعداد سهمیهها را میدانی؟ نمیدونم، ولی
حتماً همون سیو هفت تاست که آقا گفت: آقا میدونسته. سیصدو سیزده! نه، ثلاث چی چی؟ آقا که آنقدر خوب فارسی
حرف میزنن، چطور عدد بلند نیست؟ یادتون هست سه را هم بلد نبود! علی که ساکت بود و یک جوري به ما نگاه میکرد،
گفت: عدد را کسی بلده که با عدد کار داشته باشه. عدد مال ماهاست که تا میریم جایی فقط به فکر خرید و قیمت و تاریخ و
سن و اینجور چیزهاییم. آقا عدد میخواد چه کار؟ الان سالها از آن ماجرا میگذرد. از آن روز به بعد، دیگر آقا را ندیدیم. خیلی
جاها دنبالشان رفتیم اما فایده نکرد. من و کوروش، تصمیم گرفتیم به وصیت آقا عمل کنیم. تمام سعیمان را کردیم و رتبهمان زیر
سیصد و سیزده شد. من پزشکی عمومی را تمام کردهام و چند هفتۀ دیگر امتحان تخصص دارم. اگر خدا بخواهد میخواهم بروم
صفحه 66 از 75
جراحی. شما هم دعا کنید. کوروش نمیتواند در جراحی شرکت کند. درسش بنا به دلایلی عقب افتاد و اگر خدا بخواهد، البته
خودش هم باید بخواهد، سال بعد پزشک عمومی میشود. ماجرایش مفصل است. حوصلهاش را ندارید. امّا ما بچههاي سال آخر
تجربی، سه نفر بودیم. میماند علی، علی را هم دیگر ندیدیم. از فرداي همان روزي که آقا را براي آخرین بار دیدیم، انگار علی
آب شده بود و توي زمین فرو رفته بود. خانوادهاش هم جواب روشنی نمیدادند. شاید حدود یک سال، شاید هم بیشتر، فکر
میکردیم علی به خاطر رتبه ترسیده به مدرسه بیاید. درسش بد نبود، ولی ما فکر میکردیم ترسیده رتبهاش کمتر از سیصدو سیزده
شود. وقتی نتایج کنکور را دادند تا مدتها در همۀ رشتهها دنبال اسم علی میگشتیم. جستوجو و نگرانی ما تا روزي که آن
«. یاران اصلی امام زمان سیصد و سیزده نفر هستند » : حدیث را شنیدیم، ادامه داشت. شما حتماً میدانید، همان حدیث که میگوید
بعداز آن دیگر نگران علی نبودیم، ولی اشتیاقما براي دیدن او و آقا بیشتر شده بود. هفتۀ پیش، یعنی حدوداً هفت سال بعداز
ماجراي آقا، از درمانگاه امامزادة معصوم بیرون میآمدم که ناگهان دیدم یک قیافۀ آشنا از روبهرو به طرفم میآید. اول درست
متوجه نشدم. بعد دیدم که خود آقاست. همان تسبیح سفید، ریشهاي سیاه و بلند، فقط عبا و عمامه داشت. یک عباي شیري و
عمامۀ سفید به تته پته افتادم آقا، علی، علی آقا. علی به صورت من نگاه کرد. وقتی لبخند زد، انگار همان علی هفت سال پیش بود،
همان علی که تازه چند نخ مو روي صورتش روییده بود و به هیچ قیمتی حاضر نبود صورتش را تیغ بزند. همدیگر را در آغوش
گرفتیم. به بازویش که روي شانهام لمیده بود، بوسه زدم. گریهام گرفته بود. نالوطی، چرا آن روز نگفتی سیصد وسیزده یعنی چه؟
... چرا ما را سرکار گذاشتی؟... هفت سال الکی... تو میدونستی... وقتی حالم جا آمد و هیجانم فروکش کرد، روي صندلیهاي
درمانگاه نشستیم. از او دربارة آقا پرسیدم، سؤالهایی را که سالها ذهنم را مغشوش کرده بود. آقا چه کاره بود، چه میکرد،
کجاست و علی با او چه رابطهاي داشت. علی با حوصله برایم همه چیز را تعریف کرد. وقتی حرف میزد، درست مثل آقا،
تسبیحش را که گمان میکنم تسبیح آقا بود، دور انگشتان کشیدهاش میانداخت. آقا یکی از علماي معروف حوزة نجف بودن در
حدّ اجتهاد و یا حتّی بالاتر، اول جنگ به ایران مییان. از ایران خوششان مییاد و همینجا ساکن میشن. به یک دلیلی که کسی
نمیدانسته اینجا عبا نمیپوشن و عمامه سرشون نمیذارن. امّا اهل علم همه ایشان را میشناختن و ارادت داشتن. آقا بعداز ظهرها
توي مدرسۀ خان، فقه و اصول درس میدادن، بدون لباس اهل علم. امّا هیچ کس ایشان را نمیشناخته، مثلًا هنوز هم هیچ کس
نمیدونه ایشان صبحها چه کار میکردن... ببین علی، از من پنهان نکن، تو میدونی. این یکی را من هم میدونم. خودت قدیمها
گفته بودي، آقا صبحها میرفتن بهشت زهرا. توي قطعۀ شهدا، دو ردیف را رد میکردن... بله، شما درست میگی. آقا صبحها
میرفتن بهشت زهرا، ولی کسی نمیدونست. حالا بعداز این چند سال... کدام چند سال؟ راستی الان آقا کجا هستن؟ نکنه... آقا
... آقا فوت کردن... ته گلویم شور شده بود. انگار اشکهایم به داخل گلویم میریخت. چه جوري؟ چه جوري علی؟ هیچی،
یک روز صبح وقتی قبر کن از بغل قبر آقا رد شده مثل هر روز صبح، عادت داشته به آقا سلام کنه، سلام میکنه و جواب
نمیگیره، میره جلو، میبینه آقا مثل همیشه با لباس خودش نیست. آقا توي کفن دراز کشیده بودن. چونهشان را هم خودشان بسته
بودن. بعداً نگهبان غسالخانه میگفت که شب توي غسالخانه صداي شرشر آب شنیده، ولی جرأت نکرده داخل بره. خدا رحمتش
کنه، همه چی را میدونست. فقط توي قبرش یک کبریت بود و یک کتابچۀ دعا... هیچ چیز ازش نمونده... صبر کن، کبریت!
کبریت براي چی؟ من هم نمیدونم. توي خانهاش هم چیزي پیدا نکردن. به جز دو دست لباس و یک قرآن. امّا صبر کن! من این
تسبیح تو را یادمه، این مال آقا بود. درسته!؟ خب... خب بله، درسته. این را آقا خودشون به من داده بودن. امّا آقا چیزهاي
دیگهاي هم داشتن... وقتی بچهها دانههاي همین تسبیح را توي جیب آقا میریختن... آره، همون دفترچهاي که آقا اسم یکی از او
دو تا جوون رو توس نوشت. تصاویري مبهم در ذهنم میچرخیدند. آقا با عصبانیت داد میزدند. بغض کرده بودند. لحنشان به دعوا
میزد. آدم بمیرد بهتر است از اینکه رتبهاش بد شود... اگر قرار است رتبه کمتر از ثلاث مائۀ... کمتر از سیصد و سیزده شود، آدم
صفحه 67 از 75
بمیرد، خفت داره... یکهو آقا از حال رفت. من و علی دویدیم و زیر بغلش را گرفتیم. یکی از کسبه که ماجرا را فهمیده بود براي
آقا آب قند آورد. عرق کرده بود. دستهاي آقا بدجور میلرزید، وقتی انگشتانش را یک دفعه باز کرد، تسبیح سفیدش پاره شد.
کوروش خم شده بود و دانههاي تسبیح را جمع میکرد. بعد دانهها را در جیب آقا ریخت، میگفت، همان دفترچه در جیب آقا
بوده است... . ببین علی، تو یک چیزهایی را پنهان میکنی. دفترچه کجاست، کبریت براي چی توي قبر آقا بوده. هرکس دیگري
هم جاي من بود متوجه میشد، علی نشسته بود و هیچ نمیگفت. خب معلومه علی آقا، کبریت براي این بوده که آقا دفترچه را
آتش بزنه. امّا چرا؟ مگه توي دفترچه چی بوده؟ اسم یکی از اون دو تا جوان، اسمها با شماره بودن. ثلاث مائۀ و ثلاثۀ عشر. سیصد
و سیزده. آدم بمیرد بهتر است از این که رتبهاش بد شود... اگر قرار است رتبه کمتر از ثلاث مائه... کمتر از سیصد و سیزده شود،
آدم بمیرد، خفت داره... علی ببین من فهمیدم توي اون دفترچه چی بوده. تو فقط بگو آره یا نه؟ ... اگر نگی خیلی بد میشه.
براي اینکه من خودم حدس زدم. تو فقط باید تأیید کنی. چه طور آقا رتبه را میفهمیدن... تو فقط بگو آره یا نه؟ عاقبت علی قبول
کرد که حرف بزند. صورتش سرخ شده بود. هر دو با هم گریه میکردیم. تو هنوز هم با هوشی... ببین آقا توي دفترچه گویا اسم
آدمهایی را مینوشتن که مطمئن بودن از خود آقا بهتر هستن. البته میگفتن همه از من روسیاه بهتر هستن. ولی اسم بعضیها را که
مطمئن بودن، مینوشتن. مدتها شمارة اسمها روي سیصد و دوازده مانده بود. آقا همیشه میگفتن اگر قرار است رتبه کمتر از
ثلاث مائۀ... کمتر از سیصد و سیزده بشه، آدم بمیرد بهتر است. خب عاقبت سیصد و سیزدهمی را هم حدس میزنن و فوت
میکنن... سرم درد گرفته بود. به دَوَران افتاده بود. نمیتوانستم همۀ اینها را یک دفعه بفهمم. دوست داشتم ببینم سیصد و
سیزدهمی که بوده است. علی! تو تسبیح را کی از آقا گرفتی؟ من؟ آره! تو. همان شبهاي آخر تسبیح را گرفتم. نه بگو
همان شب آخر گرفتی. درسته؟ چرا میپرسی؟ دست خودم نبود. به روي پاهاي علی افتادم. از اول هم با ما فرق میکرد. چیزي
دیگري بود. جنس دیگري داشت. زار میزدم. زار میزدیم. تسبیح آقا توي دستهاي علی پاره شد. پینوشت ?: برگرفته از:
. نگارستان، پیش شمارة 6
کتب انتشار یافته با موضوع مهدویت در سال 3831
چهل حدیث، پیرامون آخرین نشانههاي ظهور موعودعصر، 36 ص، چاپ دوم، 2500 ریال. حدیث جوانی و یاران امام زمان(ع)
اسماعیل حاجیان، مهام، 64 ص، چاپ اول، 6500 ریال. چشمهسار مهر نادر فضلی، مهرآوران، 80 ص، چاپ اول، 4000 ریال در
و رابطهاش با امام زمان(ع) سخن رفته است. آماده باش « رحمت » این نوشتار با استناد به آیات قرآن و روایات، راجع به تفسیر واژة
یاران امام زمان(عج) حسین گنجی، طوباي محبت، 208 ص، چاپ اول و دوم، 12000 ریال؛ این مجموعه مشتمل بر مجالس یا
روضههاي مذهبی است که با این موضوعات تدوین شده است: معناي انتظار، ویژگیهاي منتظران در عصر غیبت، و وظایف شیعه
در زمان غیبت. آئین انتظار علیاکبر تلافی، نبأ، 40 ص، چاپ هشتم، 2500 ریال. آئین انتظار: خلاصۀ مکیال المکارم مسجد
مقدس جمکران، 240 ص، چاپ اول، 10000 ریال. در این نوشتار خلاصهاي از کتاب مکیالالمکارم فی فواید دعا براي قائم(ع)
نوشتۀ سیدمحمدتقی موسوي اصفهانی درج شده است: در این نوشتار علل و فواید و نتایج دعا براي حضرت ولیعصر(عج) و نیز
وظایف دیگر ما در قبال آن حضرت توضیح داده شده است. امید فردا: پاسخ به 110 پرسش جوانان دربارة امام زمان(عج) عباس
رحیمی، نشر جمال، 88 ص، چاپ اول، 4000 ریال. در کتابچۀ حاضر صد و ده پرسش دربارة امام زمان(ع) و غیبت ایشان از زبان
جوانان درج شده و پاسخ هریک به طبع رسیده است. پرچم هدایت محمدرضا اکبري، مسجد مقدس جمکران، 208 ص، چاپ
اول 8000 ریال. در این نوشتار مطالبی در باب مهدویت و انتظار فرج مهدي موعود(ع) با این عناوین فراهم آمده است: از طلوع تا
غیبت، امام مهدي(ع) در آینۀ وحی، عصر غیبت، وظایف شیعه در عصر غیبت، نشانههاي غیرحتمی ظهور، یاران امام(ع)، ظهور و
صفحه 68 از 75
قیام پیشواي جهان، تحولات عصر ظهور، و حکومت امام مهدي(ع). پیشگوییها و آخرالزمان موعود عصر، 192 ص، چاپ
چهارم، 12000 ریال. جزیرة خضراء و تحقیقی پیرامون مثلث برمودا ناجی نجار، علیاکبر مهديپور، رسالت، 280 ص، چاپ
یازدهم، 7000 ریال. درس نامههاي انتظار مجموعه نوشتارهایی در زمینۀ خودسازي در زمان غیبت جمعی از نویسندگان، نبأ، 224
ص، چاپ دوم، 15000 ریال. درسنامۀ تاریخ عصر غیبت مسعود پورسید آقایی و دیگران، مرکز جهانی علوم اسلامی، 286 ص،
چاپ دوم، 13500 ریال. راه وصال: وظایف مؤمنین در زمان غیبت امام زمان(ع) سیدرضا حسینی مطلق، پارسایان، 232 ص، چاپ
هشتم، 1000 ریال. رمز ظهور نور: تحقیقی کوتاه پیرامون نقش دعا در تعجیل ظهور امام زمان(ع)؛ محمدحسین رحیمیان، دلیل ما،
68 ص ، چاپ دوم، 3500 ریال. طریق الوصال سید محمدرضا حسینی مطلق، نصایح، 168 ص، چاپ اول، 1000 ریال. این نوشتار
به زبان عربی، در ذکر روایات و اخباري است که طی آن 99 تکلیف مؤمنان در عصر غیبت امام زمان(ع) بازگو شده است. عصر
ظهور علی کورانی، عباس جلالی، بینالملل، 412 ص، چاپ نهم، دهم و یازدهم، 24000 ریال. شش ماه پایانی (تقویم حوادث
ششماهۀ پیش از ظهور) مجتبی ساده، محمود مطهرينیا، موعود عصر، 280 ص، چاپ دوم، 17500 ریال. فرهنگ و تمدن جهان
در عصر موعود جلال برنجیان، طور تهران، 308 ص، چاپ اول، 22000 ریال. در این نوشتار، نگارنده مقوله فرهنگ و تمدن را در
زمان ظهور حضرت مهدي(ع) بررسی و تحلیل نموده است. عناوین فصلهاي کتاب عبارت است از: فرجام جهان در نگرش
پیامبران، تمدن آیندة جهان، برپایی دولت حق، بشر در روزگار رهایی، و موعود در آیینۀ جهان. نگاهی به زندگی خورشید
هدایت، حضرت مهدي(ع) ملک قاسمی، نیکتاب، 136 ص، چاپ اول، 9500 ریال. شرحی از زندگی، مکارم و غیبت امام
زمان(ع) همراه با ذکر مسئولیت شیعه در عصر غیبت، ویژگیهاي یاران امام، زمینههاي ظهور و قیام آن حضرت(ع)، این نوشتار با
روایات و احادیثی به طبع رسیده است. ویژگیهاي امام مهدي(ع) مصلح جهانی نشر شبر، 32 ص، چاپ سوم، 2700 ریال. چهل
داستان و چهل حدیث از امام زمان(ع) عبدالله صالحی نجفآبادي، مهديیار، 136 ص، چاپ دوم، 6000 ریال. روزنههایی از
عالم غیب محسن خرداري، مسجد مقدس جمکران، 448 ص، چاپ اول، 15000 ریال. دعا براي سلامتی و ظهور حضرت
صاحبالامر، ارواحنافداه، و فوائد آن گروهی از طلاب مسجد حسینی مشهد، نگین کویر، 392 ص، چاپ ششم، 8500 ریال. سلام
مخلصان بر مهدي(ع) منتظران، (ترجمۀ کتاب الکلم الطیب) سیدعلیخان بن احمد مدنی؛ سیدمحمدهادي گرامی، شبر، 88 ص،
چاپ اول، 8000 ریال. این نوشتار ترجمهاي است از کتاب الکلم الطیب نوشتۀ سیدعلیخان شیرازي ( 1120 1052 ق) که طی آن
ضمن بیان فضیلت و آداب دعا کردن، تعدادي ادعیه و زیارات براي رفع حاجات و گشایش کار به طبع رسیده است. امام
مهدي(ع) آخرین یادگار الهی حسین استادولی، شبّر، 72 ص، چاپ پنجم، 4200 ریال. امام مهدي(عج) طاووس بهشت اکبر
حمیدي هشترودي، عابد، 128 ص، چاپ دوم، 5000 ریال. برستیغ آرمانها: در آشنایی با امام زمان(ع). (ترجمۀ أعیان الشیعه)
سیدمحسن امین، طور، 356 ص، چاپ چهارم، 24000 ریال. پیداي پنهان: نگاهی کوتاه به حیات، سیرت و آثار حضرت مهدي(ع)
مسعود پورسید آقایی، حضور، 72 ص، چاپ ششم، 3000 ریال. تحفۀ امام مهدي(ع)؛ مجموعۀ سخنان، توقیعات و ادعیۀ حضرت
بقیۀالله، ارواحناله الفداء محمدخادمی شیرازي، موعود عصر، 328 ص، چاپ اول، 21000 ریال. عناوین مهم این مجموعه عبارتند از:
بیانات حضرت بقیۀالله، ارواحنااله الفداء، لحظاتی پیش از تولد تا آغاز غیبت صغري، توقیعات صادره از پیشگاه مقدس حضرت
ولیعصر(ع) در غیبت صغري و کبري، بیانات حضرت بقیۀالله در روزهاي اول ظهور و ادعیۀ مختلف نقل شده از آن حضرت در
غیبت صغري و کبري. جلوة محبوب: سیري در دعاها و زیارتهاي بقیۀالله الأعظم، امام مهدي(ع) اسماعیل حاجیان، بینالملل 264
ص، چاپ اول، 6000 ریال. در این مجموعه پس از ذکر نامها و صفات حضرت مهدي(ع) با استناد به احادیث و آیات قرآنی،
دعاها و زیارتهایی دربارة آن حضرت(ع) با شرح و تفسیر آمده است. چهل حدیث؛ از حسین تا مهدي(ع) موعود عصر، 60 ص،
چاپ اول، 3000 ریال. حضرت مهدي(ع)، فروغ تابان ولایت محمدمهدي اشتهاردي، مسجد مقدس جمکران، 280 ص، چاپ
صفحه 69 از 75
دهم و یازدهم، 10000 ریال. خورشید غایب: مختصر نجم الثاقب پیرامون حضرت مهدي(ع) حسین بن محمدتقی نوري، مسجد
جمکران، 216 ص، چاپ دوم، 6500 ریال. ره توشۀ سپید باوران مؤسسۀ فرهنگی نبأ، 20 ص، چاپ اول، 1500 ریال. در این
مجموعه متن عربی دوازده آیه و دوازده حدیث و همچنین دوازده قطعۀ ادبی در مورد امام زمان(ع) آمده است. ستارة تابان
(الشهاب الثاقب) امام قائم(عج) از ولادت تا ظهور یدالله بهتاش، سبحان، 232 ص، چاپ اول، 15000 ریال. در این نوشتار با استناد
به احادیث و روایات، زندگینامۀ حضرت مهدي(عج) از ولادت تا زمان ظهور ذیل این عناوین آمده است: چهل حدیث از چهارده
معصوم(ع) دربارة امام زمان(ع)، از ولادت امام(ع) تا شهادت پدربزرگوارشان امام حسن عسگري(ع)، غیبت صغري و شرح حال
نواب خاص، غیبت کبري، وظیفۀ شیعه در زمان غیبت، شرح حال کسانی که توفیق تشرف یافتهاند، نوادر، داستانهاي خواندنی و
عبرتانگیز، ظهور و رجعت حضرت مهدي(عج) و لمعات حضرت مهدي(عج). گزارش لحظه به لحظه از میلاد نور علیاکبر
مهديپور، رسالت، 88 ص، چاپ اول، 4200 ریال. این نوشتار سرگذشتی است از نرجس خاتون و چگونگی ازدواجش با امام
حسن عسگري(ع) و نیز شرح ولادت امام زمان(ع) که با روایاتی نگاشته شده است. مشتاقی و مهجوري: برداشتی آزاد از داستان
تشرف شیخ حسن کاظمینی به خدمت حضرت ولیعصر(ع) سیدمحمدهادي گرامی، شبر، 64 ص، چاپ اول، 6500 ریال. امام
زمان(عج) و پینهدوز: یادنامۀ (حالات و مقامات) سالک دلسوخته، آقا سیدکریم محمودي معروف به کریم کفاش؛ علی شیخی، 38
ص، چاپ اول، 2500 ریال. در این نوشتار حالات و مقامات آقا سیدکریم محمودي از زبان فرزندان، اقوام و دوستانش بیان شده
است. گفتنی است که این سید به تشرف محضر امام زمان(عج) نایل شده است. چارول رسم بري شوق سی انتظار کررهی هیل
[فصلها چشم به راه تو] عبدالحسین فخاري، زینب اقاربپرست، زیتون، 24 ص، چاپ اول، 15000 ریال. کتاب مصور حاضر،
ترجمۀ فصلها چشم به راه تو به زبان اردو است و دربارة انتظار ظهور حضرت مهدي(ع) نگاشته شده است طی آن حالت انتظار از
زبان فصلهاي چهارگانۀ سال توصیف میشود. هر فصل به گونهاي حالت انتظار خود را شرح میدهد. قیام و انقلاب مهدي(ع) از
دیدگاه فلسفۀ تاریخ و مقالۀ شهید مرتضی مطهري، صدرا، 120 ص، چاپ بیست و ششم، 4800 ریال. چهل سخن: برگزیدهاي از
سخنان حضرت مهدي(ع) مهدي شیزري، ریحان، 48 ص، چاپ سوم، 3500 ریال. دیدار با امام زمان(عج) در مکه و مدینه
محمدحسین ضرابی، بارش، 224 ص، چاپ سوم، 10000 ریال. مهدي(عج) در دامان نرجس(س) طوبی معتمدلاري، اندیشۀ مهر،
76 ص، چاپ اول، 7000 ریال. در این کتاب به شیوهاي داستان گونه و ساده زندگینامۀ مادر حضرت مهدي(عج) و خود ایشان
روایت شده است. نسیم زندگی حسین فریدونی، نبأ، 60 ص، چاپ اول، 4500 ریال. در این کتابچه، داستانهایی از زندگی امامان
شیعه(ع)، نیز مطالبی دربارة مهدویت مطابق روایات شیعه فراهم آمده است. صفیر هدایت: آفات غفلت در عصر غیبت سید محمد
ضیاءآبادي، بنیاد خیریۀ الزهراء(س)، بهاران، 30 ص، چاپ اول. این سند خورشید است: با سیزده زخم نهفته که سمت انتظار
موعود(عج) سر باز کردهاند. محبوبه زارع، بوستان کتاب قم، 104 ص، چاپ اول، 6500 ریال. بازشناختی از یوسف زهرا(س) علی
ناصري، سلسله، 304 ص، چاپ اول، 1200 ریال. بامداد بشریت: مجموعهاي از پرسشها و پاسخها پیرامون امام زمان(عج)
محمدجواد طبسی، مسجد جمکران، 160 ص، چاپ اول، 7000 ریال. تو میآیی علی صفائی حائري، لیلۀ القدر، 96 ص، چاپ
پنجم، 5000 ریال. چهل حدیث: برگزیدهاي از احادیث دربارة حضرت مهدي(ع) و منتظران محمد کاظم بهنیا، تهران: نشر ریحان،
116 ص، چاپ سوم، 7500 ریال. چهل سخن: برگزیدهاي از سخنان حضرت مهدي(عج) مهدي شیزري، ریحان، 48 ص، چاپ
سوم، 3500 ریال. حضرت مهدي(عج) آخرین حجت الهی محمدحسین طغیانی، سلسله، 40 ص، چاپ اول، 3000 ریال.
داستانهایی از امام زمان(عج) برگرفته از کتاب بحارالانوار حسن ارشاد، مسجد جمکران، 320 ص، چاپ پنجم، 10000 ریال.
دانستنیهایی دربارة زندگانی مهدي آل محمد(ع) نهاوندي، 144 ص، چاپ اول، 4000 ریال. زندگانی بقیۀالله الاعظم حضرت
مهدي(عج) سیدمحمدتقی مدرسی، محمد صادق شریعت، محبان الحسین(ع)، 72 ص، چاپ هشتم، 2500 ریال. شمهاي از آثار
صفحه 70 از 75
ادعیه و انفاس قدسیه، یا داستانهاي جالب همراه با کراماتی از حضرت امام زمان(عج) و... سید حسن صحفی، شهاب، 368 ص،
چاپ سوم، 7000 ریال. ملاقات جوانان با امام زمان(ع) عبدالرضا خرمی، مهدي یار، 176 ص، چاپ پنجم، 7500 ریال. موعود
قرآن: امام مهدي(عج) علیرضا رجالی تهرانی، خادم الرضا(ع)، 176 ص، چاپ سوم، 11000 ریال. تاریخچۀ بناي مسجد جمکران
به ضمیمۀ: 1 طریقۀ عریضه نوشتن به امام زمان(ع) 2 استغاثه به امام زمان(ع) مسجد مقدس جمکران، 80 ص، چاپ یازدهم، 2000
ریال. مهدي منتظر(ع) در اندیشۀ اسلامی ثامر هاشم عمیدي، محمد باقر محبوب القلوب، مسجد مقدس جمکران، 266 ص، چاپ
سوم، 10000 ریال. داستانها و کرامات خواندنی از امام زمان(ع) و ائمه معصومین(ع) (برگی از آسمان) علی بابائی، جمال، 246
ص، چاپ اول، 9500 ریال. کمال هستی در عصر ظهور محمدباقر علم الهدي، جلال برنجیان، سنبله، 160 ص، چاپ اول، 8500
ریال. مدح امام عصر(ع) محمد ممشلو، روح، 72 ص، چاپ اول. مهدي(عج) و زینب (س) محمدرضا فؤادیان، روح، 64 ص،
چاپ اول، 2500 ریال. المهدي المنتظر فی الفکر الاسلامی سیدثامر هامش عمیدي، الرسالۀ، 200 ص، چاپ دوم، 2800 ریال.
پیرامون ظهور حضرت امام مهدي(عج) عبدالحمید مهاجر، حمیدرضا کفاش، عابد، 192 ص، چاپ چهارم، 8000 ریال.
یومالخلاص فیظل القائم المهدي(ع): کامل سلیمان، آل علی(ع)، 642 ص، چاپ دوم. اتفاق در مهدي موعود(عج) سید علی
اکبر قرشی، دفتر انتشارات اسلامی، 104 ص، چاپ ششم، 7000 ریال. امام مهدي(عج) و آیندة زندگی مهدي حکیمی، به نشر،
72 ص، چاپ دوم، 4500 ریال. تاریخ الغیبۀ الصغري محمد صدر، نصایح، 664 ص، چاپ اول. تاریخ الغیبۀ الکبري محمدصدر،
نصایح، 548 ص، چاپ اول. تاریخ ما بعدالظهور محمدصدر، نصایح، 680 ص، چاپ اول. حضرت مهدي(ع) در آئینۀ احادیث و
روایات عبدالرحمن حنفی، سیاپه، 54 ص، چاپ اول، 2500 ریال. دولت موعود: گفتارهایی پیرامون حضرت ولی عصر(عج)
محمدعلی انصاري، بیان هدایت نور، 198 ص، چاپ اول، 9000 ریال. سؤال از: امام مهدي(عج) در روایات سید فخرالدین
موسوي، محدث، 304 ص، چاپ اول، 20000 ریال. محاضرات حول الإمام المهدي(ع) (جلد پنجم) احمد وائلی، دلیلنا، 128 ص،
چاپ اول، 12000 ریال. الیوم الموعود. بین الفکر المادي و الدینی. محمدصدر، نصایح، 670 ص، چاپ اول. آشنایی با حضرت
مهدي(عج): در انتظار ظهور، جایگاه انتظار، تعیین وقت ظهور، مقام منتظران، آزمایش شیعیان، سیدجواد محمودي، گلستان کوثر،
64 ص، چاپ دوم، 9000 ریال. توصیههاي حضرت مهدي(عج) در توقیعات و تشرفات گلستان کوثر، 80 ص، چاپ سوم، 1100
ریال. جمال منتظر(ع): ترجمۀ منتخب الأثر فی الإمام الثّانی عشر لطف الله صافی گلپایگانی؛ نثار احمد زین پوري، مؤسسۀ الامام
المنتظر(عج)، 828 ص، چاپ اول. چگونگی ملاقات با امام زمان(ع) در بیداري و خواب (به همراه اوقات مخصوص امام
زمان(ع)) محدث نوري، گل نرگس، 112 ص، چاپ سوم، 10000 ریال. دربارة ظهور و علائم ظهور صادق هدایت، اسطوره،
312 ص، چاپ اول، 33000 ریال. فرهنگنامۀ مهدویت خدامراد سلیمان، بنیاد فرهنگی حضرت مهدي موعود(عج)، 456 ص،
چاپ اول، 25000 ریال. گزارشاتی عجیب از محل زندگی فرزندان امام زمان(عج) گل نرگس، 112 ص، چاپ دوم، 10000
ریال. موعود قرآن: امام مهدي(عج) علیرضا رجالی تهرانی، خادم الرضا(ع)، 176 ص، چاپ دوم و سوم، 11000 ریال. مه عاشق
کش: حضرت مهدي(ع) در آیینۀ پرسش و پاسخ علی دژاکام، دفتر نشر معارف، 252 ص، چاپ اول، 14000 ریال. نشانههاي
ظهور امام زمان(عج) علی بن موسی بن طاووس، سید مهدي آیتاللهی، جهان آرا، 530 ص، چاپ اول، 30000 ریال. نگین
آفرینش: پژوهشی در زندگی حضرت ولی عصر(ع) محمد امین بالا دستیان، محمد مهدي حائري، مهدي یوسفیان، بنیاد فرهنگی
حضرت مهدي موعود(عج)، 240 ص، چاپ اول، 12000 ریال. وقت ظهور نزدیک است غلامعلی صفائی، موعود اسلام، 192 ص،
چاپ اول، 11000 ریال. شمس ولایت: ویژه نامۀ سالانۀ نیمۀ شعبان، میلاد با سعادت امام مهدي(عج) نور ولایت، 264 ص، چاپ
اول. امام مهدي(عج) و میراث سلف صالح حسن جلالیان، 74 ص، چاپ اول، 5000 ریال. انتظار، بایدها و نبایدها ابراهیم شفیعی
سروستانی، مرکز پژوهشهاي اسلامی صدا و سیما، مؤسسۀ فرهنگی موعود، 176 ص، چاپ اول، 1000 ریال. آیا ظهور نزدیک
صفحه 71 از 75
است؟ واحد تحقیقاتی گل نرگس(عج)، شمیم گل نرگس، 286 ص، چاپ دوم، 29000 ریال. با انتظار در خیمهاش درآییم صادق
سهرابی، مهرمحبوب، 48 ص، چاپ اول، 4500 ریال. بازیافتگان حضرت ولی عصر(عج) محسن امینی، لاهوت، 120 ص، چاپ
اول، 6000 ریال. گزیدة برکات حضرت ولی عصر(ع): حکایات عبقري الحسان سیدجواد معلم، تکسوار حجاز، 64 ص، چاپ
دوم، 1000 ریال. امام زمان(عج) منت الهی بر مستضعفان: سیدصادق حسینی شیرازي، سمیع، 32 ص، چاپ اول. امام مهدي(ع)
از ولادت تا ظهور سید محمدکاظم قزوینی، علی کرمی، سیدمحمد حسینی، الهادي، 836 ص، چاپ پنجم، 30000 ریال. امکان
طول عمر تا بینهایت: برگرفته از قرآن و حدیث محمد مظاهري، ارغوان دانش، 216 ص، چاپ اول، 12000 ریال. سیماي
حضرت مهدي(عج) در قرآن: در پرتو روایات سید جواد رضوي، موعود اسلام، 240 ص، چاپ دوم، 12000 ریال. عصر زندگی:
پژوهشی در انقلاب جهانی مهدي(عج) و چگونگی آیندة انسان در اسلام محمد حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 344 ص،
چاپ هفتم، 25000 ریال. موعود امم عباس شیخ الرئیس، مؤسسۀ انتشارات عصر ظهور، 260 ص، چاپ اول، 2000 ریال.
نشانههاي ظهور او محمد خادمی شیرازي، مسجد مقدس جمکران، 220 ص، چاپ هشتم، 8000 ریال. اوضاع در آخرالزمان رضا
کوشاري، تهذیب، 212 ص، چاپ اول، 10000 ریال. پنجاه و نه درس زندگی از سیرة عملی حضرت مهدي(ع) حمیدرضا کفاش،
عابد، 40 ص، چاپ پنجم، 3000 ریال. چهارده گفتار پیرامون ارتباط معنوي با حضرت مهدي(ع) حسین گنجی، مسجد مقدس
جمکران، 224 ص، چاپ اول، 12000 ریال. در فراق بقیۀالله سمیه کاظمیان، آزاد گرافیک، فراگفت، 112 ص، چاپ اول، 8500
ریال. زندگانی حضرت امام مهدي(عج) میرداود سید حسینی، زرین رود، 56 ص، چاپ اول. علامتهاي ظهور با مقدمهاي در
حالات و انساب سادات کرهرود سید رحمتالله حسینی کرهرودي، آقا علی میریحیی، مؤسسه فرهنگی سما، 380 ص، چاپ اول،
15000 ریال. محاضرات حول الإمام المهدي(ع): (جلد چهارم) سید علی حسینی صدر، دلیلنا، 216 ص، چاپ اول. به یاد
حضرت بقیۀالاعظم ارواحنا فداه: گفتاري کوتاه دربارة اهمیت دعاء نیایش براي هرچه زودتر فرارسیدن حکومت حضرت ولی
عصر(عج) حاذق، 32 ص، چاپ سوم. چند پیشنهاد براي ظهور امام عصر، ارواحنا فداه محسن دره گیرایی، خورشید مکه، 88 ص،
چاپ سوم، 4000 ریال. شیفتگان حضرت مهدي(ع) (جلد سوم) احمد قاضی زاهدي، حاذق، 400 ص، چاپ سوم، ششم و نهم،
50000 ریال. عصارة خلقت: دربارة امام زمان(ع) عبدالله جوادي آملی، اسراء، 120 ص، چاپ پنجم، 7000 ریال. موسوعۀ الإمام
المهدي(ع): تاریخ مابعدالظهور(جلد سوم) سید محمدصادق صدر، طلیعۀ نور، 684 ص، چاپ اول. وظایف منتظران مسجد مقدس
جمکران، 80 ص، چاپ هشتم، 2500 ریال. باریافتگان حضرت ولی عصر(ع) محسن امینی، لاهوت، 120 ص، چاپ اول، 6000
ریال. چهل حدیث پیرامون علی(ع) و مهدي (عج): پیشگوییهاي حضرت امیر(ع) درباره حضرت صاحب الامر(عج) موعود عصر،
96 ص، چاپ اول، 5600 ریال فقه علائم الظهور محمد سند، دلیلنا، 72 ص، چاپ اول. مهمان امام زمان(ع) محمد سلیم علوي،
قم: صبوري، 32 ص، چاپ اول. الإرشاد فی معرفۀحجج الله علی العباد محمد بن محمد مفید، سید هاشم رسولی محلاتی، دفتر نشر
فرهنگ اسلامی 584 ص، جلد اول و دوم، چاپ سوم، 5000 ریال. اقتدا به مسیح، زمینهاي براي گفتگوي عرفانی اسلام و مسیحیت
اکمپیس توماس، سعید عدالت نژاد، طرح نو، مرکز بینالمللی گفتوگوي تمدنها، 270 ص، چاپ دوم، 35000 ریال. با مظلومی
صبور محمد انصاري زنجانی خوئینی، دلیل ما، 104 ص، چاپ اول، 5000 ریال. عریضهنویسی به اهل بیت(ع) صادق سیدنژاد،
مسجد مقدس جمکران، 124 ص، چاپ سوم، 500 ریال. مصلح غیبی سید حسن ابطحی، نداي مصلح، 328 ص، چاپ اول، 12000
ریال. نحو إحیاء مجالس دعاء النّدبه عبدالعظیم مهتدي بحرانی: مؤسسۀ عاشورا، 104 ص، چاپ اول. زیارت ناحیۀ مقدسه:
اشکوارة امام زمان(ع) بر جد مظلومش امام حسین(ع) مسجد مقدس جمکران، 96 ص، چاپ سیزدهم، 2500 ریال. دعاي عهد
علیاکبر تلافی، نیکراد، 16 ص، چاپ هفتم، 1000 ریال. دادگستر جهان ابراهیم امینی، شفق، 328 ص، چاپ اول، 18000 ریال.
در حریم یار: زیارت ناحیۀ مقدسه. به همراه روایت و سند دعا، بیان ثواب، آثار و برکات؛ محمدرضا حعفرينیا، نسیم کوثر، 48 ص،
صفحه 72 از 75
چاپ اول، 2000 ریال. صبح امید: دعاي ندبه و دعاي توسل به همراه وجه تسمیه، شرح مفاهیم، سند و زمان دعا پیرامون مهدي
موعود و دعاي ندبه، اجمالی از زندگی حضرت مهدي(عج) محمدرضا جعفرينیا، نسیم کوثر، 32 ص، چاپ اول، 1500 ریال. مه
بینشان محمد نادري، رادنگار، 28 ص، چاپ اول، 5000 ریال. نشانههاي پایان علی فاطمیان، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،
سازمان چاپ و انتشارات، 604 ص، دوم، 29500 ریال. توسل به حضرت مهدي(ع) گلستان کوثر، 80 ص، چاپ اول، 1100 ریال.
موعود غدیر اصغر صادقی، آفاق، 88 ص، چاپ پنجم، 7000 ریال. چشمۀ اشک سیدمحمد نجفی، امام المنتظر(ع)، 272 ص،
چاپ اول. دعا و مناجات از زبان حضرت ولی عصر(ع) سیدهادي میراشرفی، پیام حجت، 168 ص، چاپ اول، 8000 ریال.
فرهنگ آل یاسین(ع) در امثال و حکم ایران زمین غلامرضا حیدري ابهري، دلیل ما، 136 ص، چاپ اول، 8000 ریال. الحاکمیّۀ فی
الاسلام سیدمحمد مهدي مؤسوي خلخالی، جعفر هادي، مجمع الفکر الاسلامی، 912 ص، چاپ اول. دعاي ندبه: برنامۀ اعتقادي
عملی منتظران؛ نگرش و طرح نوینی از برگردان دعاي پر شور ندبه محمدحسین رحیمیان، دلیل ما، 64 ص، چاپ اول، 2000 ریال.
مسجد جمکران میعادگاه دیدار محمد جواد ستانی راد، لاهوت، 104 ص، چاپ اول، 7000 ریال الوعد الموعود سیدعلی محمد
موسوي، 192 ص، چاپ اول. مهمان یار، داستان تشرف پسر مهزیار به انضمام زیارتنامۀ حضرت امام زمان(ع) واحد تحقیقات
مؤسسۀ فرهنگی دارالمهدي، سیماي آفتاب، 48 ص، چاپ اول، 3000 ریال. هدیۀ احمدیۀ به ضمیمۀ دعاي فرج و دعاي حضرت
مهدي(ع) و اعمال مسجد مقدس جمکران اسماعیل داستانی، علامه بنسیی، 72 ص، چاپ پنجم، 1000 ریال.
درباره مرکز